اعجاز بیانی قرآن (2)

پدیدآورمحمدهادی معرفت

نشریهعلوم قرآنی

تاریخ انتشار1388/02/31

منبع مقاله

share 808 بازدید
اعجاز بیانی قرآن (2)

محمد هادی معرفت

یکی از مهم‏ترین جنبه‏های اعجاز بیانی قرآن-که اخیرا بیش‏تر مورد توجه دانش مندان قرار گرفته-نظمآهنگ واژگانی آن است.این جنبه،چنان زیبا و شکوه‏مند است که عرب را ناچار ساخت،از همان روز نخست اقرار کنند که کلام قرآن از توانایی بشر خارج است و تنها می‏تواند سخن خداوند باشد.
نظمآهنگ واژگان قرآن،نغمه‏ای دل کش و نوایی دل پذیر پدید می‏آورد،نوایی که احساسات آدمی را بر می‏انگیزد و دل‏ها را شیفته خود می‏کند.نوای زیبای قرآن برای هر شنونده‏ای،هر چند غیر عرب محسوس است،چه رسد به این که شنونده عرب باشد.هنگام گوش جان سپردن به آوای قرآن،نخستین حالتی که اذهان را جلب می‏کند،نظام بدیع و شیوای صوتی آن است.در این نظام،حرکات و سکنات واژگان به شکلی آرایش شده است که به هنگام شنیدن،آوایی دل نشین به گوش می‏رسد،آوایی که شوری در دل‏ها می‏اندازد و نشاطی در جان‏ها می‏دمد.از جهتی، حروف‏«مد»و«غنه‏»در کلمات آن به شکلی حساب شده نشسته‏اند،به طوری که می‏توانند به پژواک صدا آهنگی ببخشند و به نفس کشیدن قاری کمک کنند تا به سر حد فاصله و آن جایی که استادان ترتیل به طور قرار دادی وضع کرده‏اند برسد و نفسی تازه کند. هرگاه کسی برای چند بار به یک شعر گوش می‏سپارد،لحن و آهنگ آن برای او تکراری و ملال آور می‏شود،اما به هنگام نیوشیدن آوای گونه گون و هر دم تجدید شونده قرآن که اسباب و اوتاد و فواصل (1) آن پی در پی جای خود را عوض می‏کنند و هر کدام گوشه‏ای از قلب را به نوازش وا می‏دارند،نه تنها خسته و آزرده نمی‏شود، بلکه عطش او برای شنیدن،هم واره فزونی می‏گیرد.
عرب،پیش از نزول قرآن،گاهی در شعر خود از این تنوع صوت بهره می‏برد،اما اغلب به دلیل اسراف و تکرار،تنوع آنان به ملال می‏انجامید.در نثر-چه مرسل و چه مسجع-نیز، چنین سلاست و روانی و حلاوتی که در قرآن مشهود است.سابقه نداشت و در بهترین نثرهای عرب عیب‏هایی یافت می‏شد که از سلاست و روانی ترکیب آن می‏کاست و امکان نداشت مثل قرآن قابل ترتیل باشد.اگر هم برای ترتیل آن پافشاری می‏شد،بوی تکلف از آن به مشام می‏رسید و از شان کلام نیز می‏کاست.
بر این اساس،هیچ جای شگفتی نیست که عرب،در گمان خود کم‏ترین لقبی که به قرآن داده بود این بود که این سخن شعر است و اگر شعر نباشد سحر است و افسون!و این گفتار خود حیرت زدگی عرب در قبال سخن شکوه‏مند و بدیع قرآن را نشان می‏دهد،سخنی که از جلال و شکوه نثر چیزی فراتر دارد و از جمال و حلاوت شعر مایه‏ای افزون‏تر.
استاد«دراز»گفته است:«وقتی آدمی می‏بیند که از این مخرج‏های سخت جوش، چنین گوهرهای تابناکی با این ترتیب حروف و چنان آذین بندی بیرون آمده، التذاذی بی‏حساب می‏برد و وجدی بی‏انتها به او دست می‏دهد.در این حروف گویی یکی می‏نوازد، دیگری طنین انداز،سومین نجواگر است و چهارمین بانگ بر آورنده،پنجمین نفس را می‏لغزاند و ششمین راه نفس را می‏بندد و شما زیبایی آهنگ را در دست رس خود می‏یابید، مجموعه‏ای گوناگون و هم‏ساز،نه تکرار مکرر و نه یاوه دار،نه سستی و نه غلظت،نه تنافری در حروف و آواها.بدین سان کلام قرآن نه به دش خواری سخن بدویان و نه به نرمی کلام شهریان است،بلکه آمیزه‏ای است از هر دو،صلابت اولی را دارد و لطافت دومی را،گویی شیره جان دو زبان است و نتیجه آمیختگی دو گویش.
آری قرآن چنین جامه تازه و زیبایی به تن دارد و این پیوسته نیز در حکم صدفی است که در جان خود گوهرهای گران بها نهفته است و مرواریدهای ارزش‏مند را در آغوش می‏گیرد.پس اگر زیبایی پوسته تو را از گنجینه پنهان درونش باز ندارد و تازگی و شادابی،پرده راز نهفته در ماورای خود را بر تو حایل نشود و تو پوسته را از مغز کنار بزنی و صدف را از مروارید جدا بنهی و از نظم و آرایش الفاظ به شکوه معانی برسی،مایه‏ای شگفت‏تر و شکوه‏مندتر بر تو متجلی می‏شود و معنایی بدیع‏تر می‏یابی.آن جا،روح و کنه قرآن است،شعله‏ای است که موسی را به درخت آتش در بقعه مبارکه در کرانه وادی ایمن کشانید و آن جاست که نسیم روح قدسی می‏فرماید:
انی انا الله رب العالمین (2).
سید قطب درباره نظمآهنگ قرآن می‏گوید:«چنین نوایی در نتیجه نظام مندی ویژه و هماهنگی حروف در یک کلمه و نیز هم سازی الفاظ در یک فاصله پدید آمده و از این جهت قرآن،هم ویژگی نثر و هم خصوصیات شعر را تواما دارد،با این برتری که معانی و بیان در قرآن،آن را از قید و بندهای قافیه و افاعیل بی‏نیاز ساخته و آزادی کامل بیان را میسر ساخته است.در همین حال از خصوصیات شعر،موسیقی درونی آن را گرفته و فاصله‏هایی که نوعی وزن را پدید می‏آورند.این خصوصیات، قرآن را از افاعیل و قوافی بی‏نیاز ساخته و در عین حال شؤون نظم و نثر،هر دو را داراست.
در هنگام تلاوت قرآن،آهنگ درونی آن کاملا حس می‏شود.این آهنگ در سوره‏های کوتاه، با فاصله‏های نزدیکش و به طور کلی در تصویرها و ترسیم‏ها بیش‏تر نمایان است و در سوره‏های بلند کمتر اما هم واره نظام آهنگ آن ملحوظ است.برای مثال در سوره نجم می‏خوانیم:
و النجم اذا هوی ما ضل صاحبکم و ما غوی.و ما ینطق عن الهوی.ان هو الا وحی یوحی. علمه شدید القوی.ذو مرة فاستوی.و هو بالافق الاعلی.ثم دنا فتدلی فکان قاب قوسین او ادنی.فاوحی الی عبده ما اوحی.ما کذب الفؤاد ما رای.افتمارونه علی ما یری. و لقد رآه نزلة اخری.عند سدرة المنتهی.عندها جنة الماوی.اذ یغشی السدرة ما یغشی.ما زاغ البصر و ما طغی.لقد رای من آیات ربه الکبری.افرایتم اللات و العزی،و مناة الثالثة الاخری.الکم الذکر و له الانثی.تلک اذن قسمة ضیزی (3).
این فاصله‏ها تقریبا وزنی مساوی دارند-اما نه بر اساس نظام عروض عرب-و قافیه نیز در آن رعایت‏شده است و این هر دو به علاوه ویژگی دیگری است که مانند وزن و قافیه ظاهر نیست و از هم سازی حروف واژگان و هماهنگی کلمات در درون جمله‏ها یک ریتم موسیقیایی پدید آورده است.ویژگی اخیر به دلیل حس داخلی و ادراک موسیقیایی باعث می‏شود که میان یک ریتم و ریتم دیگری-هر چند که فاصله‏ها و وزن یکی باشد-تفاوت باشد.
نظمآهنگ در این جا به پیروزی از نظام موسیقیایی جمله نه کوتاه است و نه بلند و طولی میانه دارد و با تکیه بر حرف‏«روی‏» (4) فضایی سلسله وار و داستان گونه یافته است.تمام این ویژگی‏ها لمس شدنی است و در برخی فاصله‏ها بسیار نمایان‏تر، مانند:«افرایتم اللات و العزی و مناة الثالثة الاخری؟»پس اگر بگوییم:«افرایتم اللات و العزی و مناة الثالثة‏».قافیه از دست می‏رود و به آهنگ لطمه می‏خورد و اگر بگوییم:
«افرایتم اللات و العزی و مناة الاخری‏»وزن مختل می‏شود.هم چنین در فرموده خداوند:
ا لکم الذکر و له الانثی؟تلک اذن قسمة ضیزی‏»اگر گفته شود ا لکم الذکر و له الانثی،تلک قسمة ضیزی آهنگ کلام که با کلمه‏«اذن‏»قوام یافته مختل می‏شود.
البته،این سخن بدان معنا نیست که کلمه‏«الاخری‏»یا«الثالثة‏»یا«اذن‏»حشو و زاید است و فقط برای پر کردن وزن و قافیه آمده،نه،وظیفه مهم‏تر این کلمات،مساعدت برای رساندن معانی است،و این یکی دیگر از ویژگی‏های فنی قرآن است که کلمه هم برای رساندن معنا ضروری است و هم آهنگ را قوام می‏بخشد و هر دوی این وظایف در یک سطح انجام می‏گیرند و هیچ کدام بر دیگری برتری نمی‏یابند.
همان گونه که گفتیم نظمآهنگ در آیه‏ها و فاصله‏ها،(یا چیزی شبیه به آن)در جای جای کلام قرآن آشکار است.دلیل سخن ما هم این است که اگر کلمه‏ای را که به شکلی خاص به کار رفته به صورت قیاسی دیگر کلمه برگردانیم یا واژه‏ای را حذف یا پس و پیش کنیم،در این نظم آهنگ اختلال به وجود می‏آید.
نمونه نوع اول،ماجرای حضرت ابراهیم علیه السلام است:
قال:افرایتم ما کنتم تعبدون،انتم و آباؤکم الاقدمون،فانهم عدو لی الا رب العالمین، الذی خلقنی فهو یهدین،و الذی هو یطعمنی و یسقین،و اذا مرضت فهو یشفین،و الذی یمیتنی ثم یحیین،و الذی اطمع ان یغفر لی خطیئتی یوم الدین... (5)
«یاء متکلم‏»در کلمات یهدین،یسقین،یشفین و یحیین،به خاطر حفظ قافیه با کلماتی مانند«تعبدون،الاقدمون،الدین...»بر گرفته شده است.
مثال دیگر در این آیه‏هاست:
و الفجر و لیال عشر،و الشفع و الوتر،و اللیل اذا یسر، هل فی ذلک قسم لذی حجر؟ (6)
در این جا یاء اصلی کلمه‏«یسر»به خاطر هماهنگی با فجر و عشر و الوتر و حجر... حذف شده است.
مثال دیگر:
یوم یدع الداع الی شی‏ء نکر،خشعا ابصارهم یخرجون من الاجداث کانهم جراد منتشر، مهطعین الی الداع یقول الکافرون هذا یوم عسر (7) که اگر یاء«الداع‏»حذف نشده بود به نظر می‏رسید وزن شکسته است.
مثال دیگر:
ذلک ما کنانبغ فارتدا علی آثارهما قصصا (8) که اگر یاء«نبغی‏»را طبق قیاس امتداد دهیم،وزن به نوعی مختل می‏شود.همین اتفاق،به هنگام افزودن هاء ساکن بر یاء کلمه یا یاء متکلم در این مثال‏ها خواهد افتاد:
و اما من خفت موازینه فامه هاویة،و ما ادراک ماهیه،نار حامیة (9) یا:
فاما من اوتی کتابه بیمینه،فیقول هاؤم اقراوا کتابیه،انی ظننت انی ملاق حسابیه،فهو فی عیشة راضیة... (10).
نمونه برای حالت دوم:در این نوع هیچ گونه تغییری در صورت قیاسی کلمه به وجود نمی‏آید،اما اگر نظام ترکیب کلمات تغییر کند،اختلالی در موسیقی نهفته در این ترکیب به وجود می‏آید،مثلا:
ذکر رحمة ربک عبده زکریا،اذ نادی ربه نداء خفیا،قال:رب انی وهن العظم منی و اشتعل الراس شیبا،و لم اکن بدعائک رب شقیا (11).که اگر-مثلا-کلمه‏«منی‏»پیش از «العظم‏»آورده شود و عبارت به این شکل در بیاید:«قال ربی انی وهن منی العظم‏» احساس می‏شود وزن شکسته است و«انی‏»فقط باید پیش از«العظم‏»بیاید تا آهنگ حفظ شود:
قال:رب انی وهن العظم منی .
پس همان گونه که گفته شد،یک نوع موسیقی درونی در کلام قرآن وجود دارد که احساس شدنی است،اما تن به تشریح نمی‏دهد.این موسیقی در تار و پود الفاظ و در ترکیب درون جمله‏ها نهفته است و فقط با احساس ناپیدا و با قدرت متعال ادراک می‏شود.
بدین ترتیب،موسیقی درونی،بیان قرآن را هم راهی می‏کند و از آن کلماتی موزون و با حساسیتی والا می‏سازد که با کوچک‏ترین حرکات دچار اختلال می‏شود،هر چند که این کلمات شعر نیستند و قید و بندهای بسیار شعر را هم ندارند،قید و بندهایی که هم آزادی بیان را محدود می‏کنند و هم از مقصود دور می‏سازند» (12).
رافعی نیز گفته است:«عرب در نوشتن نثر و سرودن شعر،با هم رقابت می‏کردند و بر یک دیگر فخر می‏فروختند،اما سبک کلام آنان همیشه بر یک منوال بود.آنان در منطق و بیان آزاد بودند و فن سخن وری می‏دانستند.البته فصاحت عرب از یک طرف فطری و از طرفی الهام گرفته از طبیعت‏بود.اما وقتی قرآن نازل شد،آنان دیدند که طرح دیگری در انداخته است.الفاظ همان بود که می‏شناختند،پی در پی، بدون تکلف و روان آمده و ترکیب و هماهنگی و هم سازی در اوج است،از شکوه و فخامت آن در شگفت‏شدند و ضعف نهاد و ناچیزی ملکه ذهن خود را دریافتند.
بلیغان عرب نیز نوعی از سخن دیدند که تا آن زمان نمی‏شناختند.آنان،در حروف و کلمات و جمله‏های این سخن تازه،آهنگی با شکوه می‏دیدند.تمام این سخنان چنان متناسب در کنار هم نشسته بود که به نظر می‏رسید قطعه‏ای واحد است.عرب به خوبی می‏دید که نظمآهنگی در جان این سخنان جریان دارد و این خود ضعف و ناتوانی آنان را به اثبات می‏رساند.
تمام کسانی که راز موسیقی و فلسفه روانی قرآن را درک می‏کنند،معتقدند که در نزد هیچ هنری نمی‏تواند با تناسب طبیعی الفاظ قرآن و آوای حروف آن برابری یا رقابت کند و هیچ کس نمی‏تواند حتی بر یک حرف آن ایراد بگیرد.دیگر این که قرآن از موسیقی بسیار برتر است و این خصوصیت را داراست که اصولا موسیقی نیست.
در نغمه‏های موسیقی،گوناگونی صدا،مد و طنین و نرمی و شدت و حرکت‏های مختلفی که هم راهش می‏شود،به اضافه زیر و بم و لرزش که در زبان موسیقی، بلاغت صدا می‏نامند، اعث‏خلجانات روحی می‏شود.چنان چه این جنبه از قرآن را در تلاوت مد نظر بگیریم،در می‏یابیم که هیچ زبانی از زبان قرآن بلیغ‏تر نیست و همین جنبه بر انگیزاننده احساسات آدمی-چه عرب و یا غیر عرب-است.با توجه به این دست آورد،تشویق به تلاوت قرآن با صدای بلند،نیز روشن می‏شود.
این فاصله‏ها که آیات قرآن بدان ختم می‏شوند،تصویرهایی کامل از ابعادی است که جمله‏های موسیقیایی بدان ختم می‏یابند.این فاصله در درون خود با صداها تناسب بسیار دارد و با نوع صوت و شیوه‏ای که صوت ادا می‏شود یگانگی بی‏مانندی دارد و از جهتی،اغلب این فاصله‏ها با دو حرف نون و میم که هر دو در موسیقی معمول هستند یا با حرف مد پایان می‏گیرند که آن هم در قرآن طبیعی است‏» (13).
برخی از اهل فن گفته‏اند:در قرآن کریم بسیاری از فاصله‏ها با حروف‏«مد»و «لین‏»و افزودن حرف نون ختم می‏شوند و حکمت آوردن چنین حروفی،ایجاد نوعی آهنگ است. سیبویه نیز گفته است:«آنان-یعنی عرب-چنان چه می‏خواستند به سخن خود آهنگ بدهند،حروف الف و یاء و نون را اضافه می‏کردند و با این کار صدا را کشیده می‏خواندند.اما اگر مقصودشان ایجاد آهنگ نبود،از آوردن این حروف خودداری می‏کردند.در قرآن نیز این شیوه بسیار غنی‏تر و شایسته‏تر به کار گرفته شده است.اما چنان چه با یکی از این حروف خاتمه نیابد و مثلا با یک حرف ساکن پایان پذیرد،یقینا این حرف به پیروی از آوای جمله و تقطیع واژگانی آن آمده و متناسب با لحن گفتار،به شایسته‏ترین نحو در موضع خود نشسته است.البته، چنین حروفی اغلب در جملات کوتاه آمده و از«حروف قلقله‏»یا بانگ‏دار و یا طنین انداز و یا حروف دیگری است که در نظام موسیقی،لحنی برای آن قایل شده‏اند.
تاثیر شیوه بر انگیختن با صدا در زبان بر دل همه آدمیان طبیعی است.در قرآن کریم نظمآهنگ اعجاز گون صوت‏ها همگان را مخاطب قرار می‏دهد،چه آنان که زبان را می‏فهمند و چه آنان که نمی‏فهمند.
بنابر این،کلمات قرآن کریم از حروفی تشکیل شده که اگر یکی از آن بیفتد یا عوض شود یا حرف دیگری به آن افزوده شود،اختلالی پدید می‏آید و در روند وزن و طنین و آهنگ ضعفی آشکار می‏شود و حس گوش و زبان را با اشکال روبه رو خواهد کرد و سرانجام، انسجام عبارت‏ها و زبدگی مخرج‏ها و مسندهای حروف و پیوستگی آن را به یک دیگر با اشکال روبه‏رو خواهد کرد و به هنگام شنیدن، ناهنجاری به هم راه خواهد داشت‏».
گفته‏اند:این جنبه از اعجاز قرآن در درجه نخست‏به احساسات مبهمی بر می‏گردد که در قلب خواننده یا شنونده بر می‏انگیزد.به عبارتی دیگر،حروف به شکل بی‏نظیری در کنار هم قرار می‏گیرند که به هنگام شنیدن،بدون وجود دستگاه‏های موسیقی و بدون وجود قافیه یا وزن و بحر،چنین آهنگ با شکوهی از آن به سمع می‏رسد.
در جایی از قرآن،زکریا خطاب به خداوند می‏گوید:
رب انی وهن العظم منی و اشتعل الراس شیبا،و لم اکن بدعائک رب شقیا (14).یا هنگامی که به کلام حضرت مسیح در گهواره گوش فرا می‏دهیم:
انی عبد الله آتانی الکتاب و جعلنی نبیا،و جعلنی مبارکا اینما کنت،و اوصانی بالصلاة و الزکاة ما دمت‏حیا (15).یا آن جمله آهنگین که درباره فرمان برداری پیامبران سخن می‏گوید:
اذا تتلی علیهم آیات الرحمان خروا سجدا و بکیا (16).یا آن لحن و آهنگ وحشت‏ناک که دیدار با خداوند را در روز قیامت توصیف می‏کند، و عنت الوجوه للحی القیوم،و قد خاب من حمل ظلما (17).
یا آهنگ دل نشین و شیرینی که خداوند رحمان با آن پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله را مورد خطاب قرار می‏دهد.آهنگی که دل‏ها را مسخر می‏کند:
طه.ما انزلنا علیک القرآن لتشقی.الا تذکرة لمن یخشی،تنزیلا ممن خلق الارض و السماوات العلی.الرحمان علی العرش استوی.له ما فی السماوات و ما فی الارض و ما بینهما و ما تحت الثری.و ان تجهر بالقول فانه یعلم السر و اخفی،الله لا اله الا هو له الاسماء الحسنی (18).
اما هنگامی که قرآن به سخن از جانیان و عذابی که برای آنان در نظر گرفته شده می‏پردازد،لحن آن به آهنگی مسین مبدل می‏شود و در گوش‏ها طنین می‏اندازد.
واژگان،گویی سنگ‏های سختی‏اند که پرتاب می‏شوند:
انا ارسلنا علیهم ریحا صرصرا فی یوم نحس مستمر،تنزع الناس کانهم اعجاز نخل منقعر (19).ولی زمانی که ملائکه تسبیح گویان از خداوند برای مؤمنین طلب مغفرت می‏کنند، واژگان،مانند شمش‏های طلا روان می‏شوند:
ربنا وسعت کل شی‏ء رحمة و علما فاغفر للذین تابوا و اتبعوا سبیلک . (20)
اما هنگامی که از روز قیامت‏سخن به میان می‏آید،از کلمات نا آرام و عصبی و عبارات مقطع،هول و هشدار می‏بارد:
و انذرهم یوم الازفة اذ القلوب لدی الحناجر کاظمین ما للظالمین من حمیم و لا شفیع یطاع (21).سپس نوبت‏به گلایه می‏رسد و چه گلایه‏ای که سودی ندارد:
یا ایها الانسان ما غرک بربک الکریم.الذی خلقک فسواک فعدلک.فی ای صورة ما شاء رکبک (22).و زمانی هم مژدگانی داده می‏شود...ملائکه به مریم مژده می‏دهند که حضرت مسیح متولد خواهد شد:
یا مریم ان الله یبشرک بکلمة منه اسمه المسیح عیسی ابن مریم وجیها فی الدنیا و الآخرة و من المقربین (23).و یا فریادی با کلمه‏ای عجیب مانند دشنه:
فاذا جاءت الصاخة.یوم یقر المرء من اخیه.و امه و ابیه.و صاحبته و بنیه.لکل امرء منهم یومئذ شان یغنیه (24).
دیگر این که این تنوع در سبک و لحن حروف و عبارات در معماری قرآن، افت‏بی‏نظیری است که نه پیش و نه پس از آن بوده و یا خواهد بود.تمام این امور در کمال سادگی به وقوع پیوسته‏اند،و اثری از ساختگی و یا تکلف در آن مشهود نیست. واژه‏ها بسیار روان جریان می‏یابند،وارد قلب می‏شوند و پیش از دست‏به کار شدن عقل و تحلیل و تفکر و تامل آن احساس مبهمی را که آدمی را به خشوع وا می‏دارد،بر می‏انگیزد.به عبارتی،با رسیدن سخن قرآن به گوش و تماس با قلب، احساساتی را بر می‏انگیزد که ما تفسیری برای آن نداریم.این صفت‏به علاوه تمام صفات دیگر،روی هم رفته از قرآن پدیده‏ای می‏سازد که تفسیر پذیر نیست و مانند هم ندارد (25).

نظمآهنگ درونی قرآن

«موسیقی بیرونی‏»دست آورد صنایعی مانند قافیه،سجع و تجزیه یا تقسیم سخن منظوم به مصراع‏های مساوی و اوزان و بحور قرار دادی است که همگی قالب‏های مجرد لفظی و پیوسته به شمار می‏آیند.اما«نظماهنگ درونی‏»دست آورد جلالت تعبیر و ابهت‏بیان پدید آمده از مغز کلام و کنه آن است.فاصله نوع نخست‏با نوع دوم نیز بسیار است،زیرا در نوع دوم،زیبایی لفظ و شکوه‏مندی معنا،پیوندی ناگسستنی دارند و مؤانست میان این دو نوایی احساس انگیز پدید می‏آورد و نسیمی روح نواز را به وزیدن وا می‏دارد و درون آدمی را به خلجان می‏نشاند.
استاد«مصطفی محمود»در بیان راز شگفت معماری قرآن که در سبک خود بی نظیر و در اسلوبش یگانه است،چنین می‏گوید:«این راز یکی از عمیق‏ترین رازهای ساختار کلامی قرآن است.قرآن نه شعر است و نه نثر و نه کلامی مسجع،بلکه قسمی معماری سخن است که موسیقی درونی را آشکار می‏سازد.
باید دانست که میان موسیقی درونی و موسیقی بیرونی فاصله بسیار است.برای مثال بیتی از شعرهای‏«عمر بن ابی ربیعه‏»را که شعرهایش به داشتن موسیقی و آهنگ مشهور است،از نظر می‏گذارنیم:
قال لی صاحبی لیعلم مابی ا تحب القتول اخت الرباب
شنونده وقتی این بیت را می‏شنود،از موسیقی آن به وجد می‏آید،اما موسیقی این شعر از نوع بیرونی است و شاعر با آوردن کلامی موزون در دو مصراع متساوی و با نشاندن یک پایان بندی هم سان-یاء ممدود-در هر کدام از دو مصراع،به آهنگین شدن سخن خود کمک کرده است.موسیقی در این بیت از خارج به گوش می‏رسد و نه از داخل و به عبارتی، پایان بندی(قافیه)و وزن و بحر،موسیقی را می‏سازند.اما هنگامی که این آیه را تلاوت می‏کنیم:
و الضحی،و الیل اذا سجی (26) با شطری رو به رو هستیم که از قافیه،وزن و مصراع بندی قرار دادی تهی است و با این همه سرشار از موسیقی است و از هر حرف آن نوایی دل پذیر می‏تراود.این نوا از کجا و چگونه پدید آمده است؟این همان نظماهنگ یا موسیقی درونی است.نظماهنگ درونی، رازی از رازهای معماری قرآن است و هیچ ساختار ادبی یارای برابری با آن را ندارد.
هم چنین وقتی می‏خوانیم:
الرحمان علی العرش استوی (27).یا وقتی سخنان زکریا خطاب به خداوند را تلاوت می‏کنیم:
قال رب انی وهن العظم منی و اشتعل الراس شیبا و لم اکن بدعائک رب شقیا (28).یا سخن خداوند خطاب به موسی را می‏شنویم که:
ان الساعة آتیة اکاد اخفیها لتجزی کل نفس بما تسعی (29).
یا سخنانی را که خداوند با آن مجرمین را وعده کیفر می‏دهد تلاوت می‏کنیم که:
انه من یات ربه مجرما فان له جهنم لا یموت فیها و لا یحیی (30).هر کدام از این عبارت‏ها دارای بنیان موسیقیایی قائم به ذاتی است که موسیقی آن را درون واژه‏ها و از لا به لای آن به شکلی شگرف بیرون می‏تراود.
وقتی قرآن حکایت موسی را بازگو می‏کند،شیوه‏ای سمفونیک و حیرت انگیز پیش می‏گیرد:
و لقد اوحینا الی موسی ان اسر بعبادی فاضرب لهم طریقا فی البحر یبسا لا تخاف درکا و لا تخشی.فاتبعهم فرعون بجنوده فغشیهم من الیم ما غشیهم.و اضل فرعون قومه و ما هدی (31).واژگان در اوج سلاست‏اند.کلماتی مانند«یبسا»یا«لا تخاف درکا» -به معنای لا تخاف ادراکا-تجسمی از رقت‏اند،گویی کلمات در دستان خالقشان ذوب می‏شوند،نظام می‏گیرند و نظم و آهنگی بی‏مانند در آنان تجلی می‏یابد.این نظماهنگ، ساختاری است که در تمام کتب عرب مانندی نداشته و ندارد.
میان این نظماهنگ و شعر جاهلی،یا شعر و نثر معاصر هیچ گونه شباهتی فراهم نیست و علی رغم تمام کینه توزی‏های دشمنان که برای کاستن از شان قرآن صورت پذیرفته، تمام تاریخ حتی یک نمونه از تلاش‏های تقلید گونه و کیدهای دشمنانه را محفوظ نداشته است.در میان این همه هیاهو،عبارت‏های قرآن خصوصیات منحصر به فرد خود را دارند و چون پدیده‏ای تفسیر ناپذیر جلوه می‏کنند.یگانه توجیه باور مندانه‏ای که می‏توان از آن داشت،این است که قرآن سرچشمه‏ای دارد دور از دست رس انسان.
اکنون،به ایقاع (32) زیبای نغمه آمیز این آیات گوش فرا دهید:
رفیع الدرجات ذو العرش یلقی الروح من امره علی من یشاء من عباده لینذر یوم التلاق (33).
فالق الحب و النوی یخرج الحی من المیت و مخرج المیت من الحی (34).
فالق الاصباح و جعل اللیل سکنا و الشمس و القمر حسبانا (35).
یعلم خائنة الاعین و ما تخفی الصدور (36).
لا تدرکه الابصار و هو یدرک الابصار (37).

خواندن قرآن با آواز خوش

و رتل القرآن ترتیلا (38).
حال که با موسیقی درونی اجمالا آشنا شدیم و ساختار نظماهنگ و نغمه‏های صوت و لحن شعری شگفت آن را شناختیم،به این نکته می‏رسیم که در دستور تلاوت قرآن،صدای خوش سفارش شده است و از قاری خواسته‏اند که نکات ظریف تلاوت-اعم از کشیدن صدا و یا زیر و بم آن و ترجیع قراءت و غیره-را رعایت کند.در این جا به بازگویی چند روایت در این زمینه می‏پردازیم:
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:«هر چیزی زیوری دارد و زیور قرآن آواز خوش است‏».
«زیباترین زیبایی‏ها،یکی موی زیباست و دیگری آواز و صدای دل کش‏».
«قرآن را با آواز و نوای[متین]عرب بخوانید و از آواز[مبتذل]اهل فساد و گنه کاران کبیره پرهیز کنید» (39).
«آواز خوش زیوری برای قرآن است‏».
«قرآن را با صدای خود خوش کنید،زیرا صدای خوش زیبایی قرآن را افزون می‏کند».
«قرآن را با آوازتان زینت‏بخشید».
امام صادق علیه السلام نیز در تفسیر آیه:
و رتل القرآن ترتیلا (40) فرموده است:«به این معناست که آن را با تانی بخوانید و صدایتان را خوش دارید» (41).
امام باقر علیه السلام فرموده است:«قرآن را با آواز بخوانید،زیرا خداوند-عز و جل- دوست می‏دارد که با صدای خوش قرآن خوانده شود» (42).
رسول الله صلی الله علیه و آله فرمود:«قرآن با آهنگی حزین نازل شده،پس آن را با گریه [برخاسته از وجد]بخوانید و اگر گریه نکردید،لحن گریه به خود بگیرید و آن را با آواز خوش بخوانید،که هر کس آن را با آواز خوش نخواند،از ما نیست‏».
«از ما نیست هر کس قرآن را با آواز خوش نخواند» (43).
امام صادق علیه السلام فرمود:«قرآن با حزن نازل شده،پس آن را با لحنی حزین بخوانید» (44).
البته سخنانی که معتمدان از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نقل کرده‏اند فراوان و دلیل اثباتی برای این گفته‏هاست.
ابن الاعرابی گفته است (45):«عرب به هنگام سوار کاری یا نشستن در حیاط و خیلی مواقع دیگر،به آواز رکبانی (46) تغنی می‏کرد.وقتی قرآن نازل شد،پیامبر صلی الله علیه و آله خوش داشت که عرب‏ها به جای تغنی به آواز رکبانی،هجیراء (47) و آوازشان با قرآن باشد» (48)
زمخشری نیز گفته است:«عرب عادت داشت که در همه احوال-چه هنگام سوارکاری و چه در حال لمیدن و یا نشستن در حیاط خانه‏ها و غیره-به آواز و زمزمه رکبانی تغنی کند. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وقتی مبعوث شد،بر این حال بر آمد تا آواز و زمزمه آنان با قرآن باشد.پس بدان فرمان داد،یعنی فرمود:«هر کس قرآن را جای گزین رکبانی نکند و آن را زمزمه زیر لب و تغنی با آواز خوش قرار ندهد،از ما نیست‏» (49).
فیروز آبادی گفته است:«غناه الشعر و غنی به تغنیة:تغنی به‏».یعنی شعر را به آواز خواند و آن را تغنی کرد.
شاعر گفته است:
«تغن بالشعر اما کنت قائله ان الغناء بهذا الشعر مضمار» (50)
«زبیدی‏»ضمن آن که نقل این گفته را به پیامبر صلی الله علیه و آله منسوب داشته گفته است:
«خداوند به هیچ کس چون پیامبر گرامی اجازه نداده است که با قرآن آشکارا تغنی کند».
«ازهری‏»گفته است:«عبد الملک البغوی‏»به نقل از ربیع و او به نقل از شافعی به من اطلاع داد که معنای تغنی‏«خواندن قرآن با صدای محزون و رقیق است‏» (51).او حدیث دیگری را نیز به شهادت می‏گیرد که می‏گوید:«زینوا القرآن باصواتکم‏».
بر همین اساس،امامان اهل بیت علیهم السلام کوشش داشتند که قرآن با ترتیل و صدای بلند و تجوید و با آواز خوش خوانده شود.
محمد بن علی بن محبوب اشعری در کتاب خود به نقل از معاویة بن عمار روایت می‏کند که به ابی عبد الله علیه السلام گفتم:آیا هر کس،دعا یا قرآن می‏خواند،اگر صدایش را بلند نکند،گویی چیزی نخوانده است؟فرمود:«همین طور است، علی بن الحسین علیه السلام در تلاوت قرآن،خوش صداترین مردم بود و هنگام تلاوت صدایش را چنان بالا می‏برد که تمام اهل خانه بشنوند».امام صادق علیه السلام در خواندن قرآن خوش صداترین مردم بود.هرگاه شب برای تلاوت بیدار می‏شد،صدایش را بالا می‏برد و وقتی سقاها و دیگر عابران از آن مسیر می‏گذشتند،می‏ایستادند و به تلاوت او گوش می‏دادند (52).
هم چنین روایت است که موسی بن جعفر علیه السلام نیز صدایی خوش داشت و قرآن نیکو تلاوت می‏کرد.او روزی فرموده بود:«علی بن الحسین علیه السلام با صدای بلند قرآن می‏خواند تا شاید ره گذری از آن جا بگذرد و به خود آید.وقتی امام چنان کرد،دیگر مردم آن را تاب نمی‏آوردند».از او پرسیده شد:آیا رسول الله صلی الله علیه و آله در نماز جماعت صدایش را به هنگام تلاوت قرآن بلند نمی‏کرد؟فرمود:«رسول الله صلی الله علیه و آله فقط آن گونه که در توان مردم بود تلاوت می‏فرمود» (53).
هم چنین از امام علی بن موسی الرضا و او از پدرش و نیاکانش از رسول الله صلی الله علیه و آله نقل است که فرمود:«قرآن را با آواز خوش بخوانید،زیرا آواز خوش زیبایی قرآن را افزون می‏کند»،سپس این آیه را تلاوت کرد:
یزید فی الخلق ما یشاء (54)

غنا و موسیقی از دیدگاه شرع

اکنون شایسته است که به‏«غنا»از دیدگاه شرع بپردازیم.نخستین پرسشی که مطرح می‏شود این است که آیا غنا ذاتا و با همین عنوان حرام شده است و آیا تلاوت قرآن با آواز استثناست و تخصیصی در عموم حکم است؟یا این که آواز، زمانی حرام می‏شود که رنگی از محرمات به خود بگیرد؟به عبارتی این حرام، زمانی به وقوع می‏پیوندد که آواز هم راه با یاوه و باطل و قول زور یا اشاعه فحشا و از نوع سخنی باشد که انسان را از راه خداوند باز می‏دارد؟
در بسیاری از متون،«قول زور»در آیه کریمه قرآن به غنا تفسیر شده است.زید الشحام نقل می‏کند که از امام صادق علیه السلام پرسیدم:منظور خداوند در آیه و اجتنبوا قول الزور (55) ،چیست؟فرمود«منظور از قول زور،غناست‏».این گفته در بسیاری دیگر از روایات نیز آمده است (56).به عبارتی‏«قول زور»که آیه کریمه قرآن به اجتناب از آن فرمان داده،بر آواز مطابقت می‏کند و آواز یکی از مصداق‏های قول زور است، زیرا زور-در لغت-میل و عدول است (57) و هر عامل که باعث تحریف و موجب انصراف از جدیت در زندگانی شود و هر امری که دست آویزی برای اشاعه فحشا در میان مؤمنان گردد-حال می‏خواهد به دلیل محتوای فریبنده یا پیامدهای فریب انگیزش باشد-سرگرمی و یاوه و باطل و سرانجام‏«قول زور»شناخته می‏شود و مصداق آن می‏گردد.
اما اگر گفته شود که از نظر مفهومی،لغت و معنا،بر آن منطبق است‏باید پاسخ داد که ظاهر عبارت،این را نشان نمی‏دهد و قطعا خلاف واقع است،زیرا نه شرع اصطلاحی در این زمینه دارد و نه با اوضاع لغت مطابقت می‏کند.
در تفسیر«الرجس من الاوثان‏»نیز به همین گونه عمل شده و آن را به شطرنج تفسیر کرده‏اند.عبد الاعلی نقل می‏کند که از امام صادق علیه السلام درباره این آیه که خداوند عز و جل فرموده است:
فاجتنبوا الرجس من الاوثان و اجتنبوا قول الزور (58) پرسیدم، فرمود:«الرجس من الاوثان:شطرنج است و قول الزور:آواز».عبد الاعلی می‏گوید:
باز پرسیدم:منظور خداوند عز و جل در این آیه که می‏فرماید:
چیست؟فرمود:«از جمله آن،آواز است‏» (60).آن چه گفته آمد واضح‏ترین شاهد برای اراده مصداق است،بدون وجود اشتراک در مفهوم.
نظیر همین را در حدیث‏«حماد»نیز می‏بینیم.او می‏گوید از امام صادق علیه السلام پرسیدم که‏«قول الزور»چیست؟فرمود:«از جمله آن،یکی این است که کسی به دیگری که آواز می‏خواند بگوید:احسنت‏» (61).شکی نیست که اگر کسی آوازی فساد انگیز بخواند و به او احسنت‏بگویید او را وسوسه کرده‏اید که به ارتکاب فحشا و ترویج فساد ادامه دهد.
تمام این گفته‏ها دلالیلی هستند که نشان می‏دهند چنان چه آواز،عناوین باطلی مانند:لهو،وسوسه انگیزی،یاوه فساد آور و قول زور به هم راه داشته باشد حرام است،اما اگر از این قماش نبود و وسیله‏ای بود برای تاثیر گذاری در موعظه‏ها و کشت فضیلت و خصلت‏های نیک در جان‏های مستعد،آن وقت نه تنها باطل نیست،بلکه به حق نزدیک‏تر است و راهی برای رستگاری و ارشاد است و نه زمینه‏ای برای پرورش فساد.
در احادیث صحیح نیز روایت‏هایی هست که بر دو گونگی آواز حرام و حلال، فساد آور و اصلاح انگیز یا بر سبیل شر و سبیل خیر دلالت دارد:
علی بن جعفر از برادر خود موسی کاظم علیه السلام پرسید:آیا آواز خواندن در عیدهای فطر و قربان یا در جشن‏ها جایز است؟امام پاسخ داد:«اگر در آن معصیتی نباشد، اشکالی ندارد» (62).رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:«هر کس آواز حرامی بخواند که باعث معصیت‏شود،دری از درهای شر را باز کرده است‏» (63).
بنابر این گونه‏ای غنا هست که معصیت نیست و باعث معصیت نیز نمی‏شود و لذا حرام نیست و شر به شمار نمی‏آید.
نکته قابل توجه این که بیش‏تر روایاتی که درباره حرام بودن غنا است نظر به مجالس غنا دارد و مجالس غنا در آن روزگار مرکز فحشا و منکرات بوده و انواع محرمات فساد آور در آن صورت می‏گرفته است.بر این اساس،وقتی ابو بصیر از امام صادق علیه السلام می‏پرسد:مزدی که زن آواز خوان بابت‏خواندن در عروسی می‏گیرد چه حکمی دارد؟امام پاسخ می‏دهد:«اشکالی ندارد،به این شرط که در آن مجلس مردی نباشد» (64).پس اگر مزد آواز خوانی حلال است،خود آواز نیز حلال خواهد بود و شرطش این است که حرامی در آن صورت نگیرد مثلا آواز خوانی در مجلسی نباشد که مردان بی‏گانه با زنان در یک جا گرد آیند،زیرا چنین امری به ارتکاب گناه و فحشا کمک می‏کند.
در تایید این نظریه-که روایات تحریم غنا ناظر به مجالس غنا است-کلام امام صادق علیه السلام است در پاسخ شخصی که درباره غنا سؤال کرده بود.آن حضرت فرمود: «به خانه‏هایی وارد نشوید که خداوند از مردمانش روی گردان است‏» (65).
هم چنین نقل است که فرمود:«مجلس غنا،جایی است که خداوند به مردمانش نگاه نمی‏کند، زیرا خداوند عز و جل فرموده است:
و من الناس من یشتری لهو الحدیث لیضل عن سبیل الله (66).نیز فرموده است:«غنا،نفاق و جدایی می‏آورد و به فقر دچار می‏کند» (67).یا«غنا،لانه نفاق است‏» (68).یا«غنا،نردبان زناست‏» (69). بدیهی است که منظور این روایات همان غنایی است که در آن روزگار معمول بوده که مایه تباهی و فساد می‏گشته.
ناگفته نماند که به مقتضای قواعد علم اصول اگر حکم شرعی-در زبان شریعت- مقید به عنوان خاصی شود ناگزیر باید بدان پایبند شد و نمی‏توان آن را مطلق دانست.بنابر این آواز به صرف آواز بودن حرام نیست،مگر این که عناوینی مانند لهو،عامل انحراف،باعث معصیت مانند نفاق،دروغ،زنا،فحشا و غیره به هم راه داشته باشد و در غیر این صورت نمی‏توان گفت مطلقا حرام است.
در حدیث ابن ابی عباد که مردی می‏خواره بود و به آواز گوش فرا می‏داد آمده است که از امام رضا علیه السلام درباره گوش دادن به آواز پرسید.امام علیه السلام آن را در زمره کارهای لهو و باطل به شمار آورد.سپس این آیه را تلاوت کرد:
و اذا مروا باللغو مروا کراما (70).شکی نیست که این پاسخ در خور کاری بوده که ابن ابی عباد بدان می‏پرداخته است.
هم چنین در پرسشی که هشام بن ابراهیم عباسی-که از دولت مردان بود و در شنیدن آواز راه افراط می‏پیمود-درباره آواز از امام رضا علیه السلام پرسید،حضرت پاسخ داد:«مردی نزد ابو جعفر علیه السلام آمد و درباره آواز پرسید.امام پاسخ داد: ای فلان،اگر خداوند حق و باطل را هر کدام در طرفی قرار دهد،آواز در کدام طرف خواهد بود؟
مردم گفت:در طرف باطل.امام فرمود:به درستی حکم کردی‏» (71).البته ما به قرینه مقامیه در می‏یابیم که منظور،آواز آن زمان بوده است.
اما در ماجرای حسن بن هارون (72) که مدتی طولانی در خلوت گاه می‏نشست و به آواز زنان همسایه گوش می‏داد،به این دلیل کار او حرام بود که به صدای زنان بی‏گانه گوش می‏داد،به خصوص که صدایشان گرم و بر انگیزاننده بود.خداوند فرموده است:
و لا تخضعن بالقول فیطمع الذی فی قلبه مرض (73).
امام رضا علیه السلام ابن هارون را توبیخ کرد و او را از این کار که به مثابه خیانت در ناموس مردم بود باز داشت.امام،کلام خداوند را به یاد او آورد که فرموده است:
ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسؤولا (74).امام افزود:«گوش و آن چه می‏شنود،چشم و آن چه می‏بیند و قلب و آن چه حس می‏کند،همه مسؤولند».
اما روایاتی که در آن نام سازهای رایج در آن زمان آمده بیش‏تر روایاتی ضعیف و فاقد سندی محکم است و قابل استناد نیست.
برهانی که می‏گوید:«مسایلی که دارای علل عقلی و فطری است ما دامی که علت آن موجود باشد هیچ گونه استثنائی را نمی‏پذیرد و از مسایل و قضایای تخصیص ناپذیر است‏»باید مورد توجه و دقت قرار گیرد،زیرا تعلیل،حد وسط و به منزله کبرای استدلال و علت است،علت همان گونه که در مرحله ثبوت دخالت داشت در مرحله اثبات نیز دخالت دارد،بر این اساس،موضوع در حقیقت همان عنوانی است که به عنوان علت‏حکم ذکر شده است و هیچ حکمی از موضوعی که خود علت ثبوت و اثبات آن است تخلف نمی‏کند،زیرا تخلف معلول از علت ناممکن است.
بنابر این،حرمت آواز به این علت که لهو باطل است،مستلزم آن است که علت اصلی تحریم،یعنی‏«لهو باطل‏»در آن موجود باشد.لذا هر آوازی باید لهو باطل به حساب آید و به همین دلیل حرام باشد،در این صورت اگر ما آواز را در تلاوت قرآن مجاز بشماریم،طبق اصل بالا باید گفته شود که ورود لهو باطل را در قرآن مجاز شمرده‏ایم! اما این مساله را نه عقل می‏پذیرد و نه وجدان.
علاوه بر آن،زشتی باطل امری فطری است و استثناء بردار نیست و در قبیح بودن آن نیز عقل به تنهایی حکم کرده است،به ویژه که این باطل موجب انحراف از راه خدا نیز می‏شود.بنا بر این،اگر آواز به طور مطلق از لهو باطل به شمار آید،باید در همه جا این طور باشد،چه در قرآن و چه در جای دیگر.
بر این اساس،ناگزیر باید گفت که آواز می‏تواند لهو و باطل باشد و می‏تواند نباشد، پس جواز آواز در تلاوت قرآن از نوع‏«تخصص‏»است،نه‏«تخصیص‏».
حال این پرسش را مطرح می‏کنیم که اگر خداوند میان سخنان نیکو و زشت مرزی قابل شود، در این صورت آواز در تلاوت قرآن که به منظوری صحیح و برای تاثیر گذاری بیش‏تر بر دل‏ها آمده در کدام طرف قرار خواهد گرفت؟
شکی نیست که این کار زیور و زینت و زیبایی است و از معدود طیباتی است که خداوند آن را برای بندگان خود جزء روزی حلال قرار داده است.خداوند فرموده است:
قل من حرم زینة الله التی اخرج لعباده و الطیبات من الرزق قل هی للذین آمنوا فی الحیاة الدنیا خالصة یوم القیامة (75).
آری‏«خداوند فحشا را چه پنهان و چه آشکار و گناه و فساد را حرام گردانیده است‏» (76) ، ولی آیا آواز در تلاوت قرآن جنبه گناه و بغی و فحشا دارد یا زیور و زینت و زیبایی است و افزودن بر آن،حکمت و هدایت و وسیله‏ای برای ارشاد بندگان است؟

نگاهی به آرای فقیهان

شیخ ابو جعفر طوسی در باب جواز آواز خوانی زن می‏گوید:«زنان آواز خوان وقتی اجازه تغنی دارند که مردی به مجلسشان وارد نیاید و زبان به باطل نگشایند و از سرگرمی‏هایی مانند ترکه چوب و نی و غیره پرهیز کنند.زن آواز خوان که عروس را به حجله می‏فرستد می‏تواند شعر بخواند و از گفتار باطل دوری جوید،در صورتی که این امور را رعایت نکند چه در عروسی و چه در غیر آن حق خواندن ندارد» (77).
مرحوم‏«فیض‏»در دنبال این سخن گوید:«از سخنان بالا نتیجه می‏گیریم که تحریم آواز به جهت کارهای حرامی است که ممکن است در آن صورت بگیرد و چنان چه این گونه افعال در آن نباشد،اشکالی پیدا نمی‏کند در غیر این صورت جواز آواز خوانی به جشن‏های عروسی هم اختصاص نمی‏یابد،به ویژه که در غیر این مورد هم رخصت داده شده است،اما می‏توان گفت که برخی رفتارها شایسته مقامات عالیه و صاحبان شان نیست،هر چند که مباح باشد».
مرحوم فیض می‏افزاید:«پس در این باره معیار،همان حدیث وارد است که هر کس به گوینده‏ای گوش فرا دهد،او را پرستیده است‏».او می‏گوید:«بر این اساس، شنیدن آوازی که در آن یادی از بهشت و دوزخ یا قیامت است‏یا وصف نعمت‏های بی‏شمار خداوند متعال و عبادات است و در آن به خیر خواهی و پارسایی در دنیای زود گذر و غیره دعوت می‏شود،-همان گونه که در حدیث‏«فذکرتک الجنة‏»-آمده اشکالی ندارد».او ادامه می‏دهد«... از این جهت‏شایان توجه است که در آن،یاد خداوند است و شاید با این یاد آوری، دلشان به یاد خدا نرم گردد.کوتاه سخن این که بر اهل منطق-پس از شنیدن این اخبار-پوشیده نیست که میان آواز حق و باطل فاصله هست و دیگر این که اغلب آوازهایی که متصوفه در مجالس خود می‏خوانند از نوع باطل می‏باشد» (78).
او در کتاب بزرگ فقهی خود موسوم به‏«مفاتیح الشرایع‏»می‏گوید:«از مجموع اخباری که درباره آواز به ما رسیده می‏توان استنباط کرد که حرام بودن آن به دلیل رفتار رایج در آن زمان بوده است،به این گونه که مردان با زنان بی‏گانه می‏نشستند و به آواز آنان و سخنان یاوه‏شان گوش فرا می‏دادند که جملگی از افعال محرم بوده است‏» (79).
علامه شعرانی-در حاشیه کتاب وافی-می‏گوید:«از بررسی کلام عرب و اهل ادب چنین بر می‏آید که غنا،مطلقا به صدایی گفته می‏شود که در آن مد و ترجیع باشد،حال می‏خواهد طرب انگیز باشد یا نباشد.شاعر در وصف کبوتری گفته است:
«اذا هی غنت ابهت الناس حسنها و اطرق اجلالا لها کل حاذق
اگر آن کبوتر آواز بخواند،زیبایی صدایش مردم را مبهوت خواهد کرد و هر استاد ماهری به احترامش سر فرود می‏آورد».
بنابر این،نمی‏توان گفت که هر صدایی که تاثیر گذار باشد،حرام است‏یا این که هر صدایی که بتواند کلام را به زیبایی،ترکیب و ادا کند به طوری که آدمی را جذب نماید،حرام به شمار آید.همان گونه که پیشتر گفته آمد،صدای امام سجاد علیه السلام به هنگام خواندن قرآن بسیار دل نشین و جذاب بوده و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله نیز فرمان داده که قرآن با آواز خوش خوانده شود.هم چنین سرود ساربانان-با این که از نغمه‏های تاثیر بر انگیز ترکیب یافته-رخصت داده شده است و شکی نیست که تغنی بر تمام این‏ها صدق می‏کند».
او می‏افزاید:«ما ناگزیر باید یا موافق شیخ در استبصار باشیم که اخبار حرمت را به دلیل پیامدهای آن می‏داند،نه خود عمل،یا این که حرمت آواز را مختص به نوعی که باعث ارتکاب فحشا و حرام می‏شود بدانیم و در این صورت،حرام بودنش به دلیل حرامی است که هم راه با آن رخ می‏دهد».هم چنین می‏گوید:«و این همان امری است که روایت‏ها و عبارت‏های فقهای گذشته ناظر به آن است‏» (80).
محقق ارجمند ملای سبزواری در زمینه حرام بودن نوعی آواز که در آن زمان رایج‏بوده و این که آواز بالکل حرام نیست،استدلال لطیفی دارد.او می‏گوید:«غنا در روایات منع،مفرد است و معرف به الف و لام.این امر خود به خود در زبان بر شمول دلالت ندارد،زیرا عمومیت،زمانی به اثبات می‏رسد که برای نوع خاص یا برخی از انواع عام قرینه یا نشانه‏ای در دست نباشد،زیرا در آن صورت مختص کردن امر به مورد خاص، با مقصود و نیز سیاق بیان و حکمت منافات خواهد داشت،پس به ناگزیر آن را به استغراق و شمول نسبت می‏دهیم،اما در این جا مساله این گونه نیست،زیرا آواز رایج در آن زمان به شیوه‏ای بود که برای لهو و سرگرمی‏های باطل به کار می‏رفت و اغلب،کنیزکان آواز خوان و غیره در مجالس فساد و می خوارگی و غیره بدان مبادرت می‏کردند.لذا نظر داشتن به شیوه‏های رایج در آن زمان بعید نیست (81) در بسیاری از احادیث،«غنا»لهو باطل به شمار آمده است و گونه حق آن،در قرآن و دعاها و ذکرهای خوانده شده با صدای خوش است که در آن یادی از آخرت آمده و به عالم قدسی ترغیب و تشویق می‏کند.بنا بر این،این حکم حتی در مواردی غیر از غنا که در آن راه لهو باشد، جاری است و در غیر این صورت،حکم آن مباح و راه احتیاط در آن واضح است‏» (82).
مرحوم نراقی را سخنی است که می‏گوید:«برای حرام بودن آواز به اجماع و کتاب و سنت پیامبر صلی الله علیه و آله استناد کرده‏اند...،درباره اجماع باید دانست که دلالتش بر حرمت غنا به صورت اجمال و«فی الجمله‏»است و بر بیش از آن دلالتی ندارد.در کتاب(قرآن)،نیز جز حرام بودن لهو و لعب که وسیله‏ای برای دور شدن از سبیل الله است هیچ نشانه دیگری وجود ندارد».او می‏افزاید:«...شکی در این نداریم و هیچ نشانه‏ای از حرام بودن گونه دیگر وجود ندارد،مانند آوازی که برای نرم کردن دل‏ها و یاد آوری بهشت و بر انگیختن اشتیاق به جهان دیگر و برای تاثیر گذاری قرآن و دعا باشد.حتی می‏توان گفت‏خداوند با آوردن‏«لهو الحدیث‏»نوع آواز حرام را مشخص کرده است.
اما سنت،علی رغم فراوانی‏اش اصولا خالی از هر گونه دلالتی بر حرمت است، زیرا این تعبیرها:(ایمن نبودن از وقوع در معصیت،پذیرفته نشدن دعا،داخل نشدن فرشته در خانه،لانه نفاق بودن و...)هیچ یک دلالتی بر اثبات حرمت غنا ندارد، چون امثال این عبارت‏ها در اغلب مکروهات نیز وارد شده است.علاوه بر این، بیش‏تر این روایات سندهای ضعیفی دارند».
وی ادامه می‏دهد:«بنابر این برای حرمت آن جز کلام خداوند که می‏فرماید:
و اجتنبوا قول الزور (83) و ضمیمه آن،یعنی روایاتی که این آیه را به تغنی و آواز خوانی تفسیر می‏کنند،هیچ دلیل دیگری وجود ندارد.البته دلیل فوق نیز تمام نیست، زیرا با تفسیری که درباره‏«احسنت‏»است تضاد دارد و معلوم می‏شود که آن تفسیر مبتنی بر یکی از مصداق‏هاست.لذا منظور از«قول الزور»شمولی‏تر است و معنای لغوی و عرفی خود را می‏گیرد که عبارت از باطل و دروغ و تهمت و غیره است.ناگفته پیداست که این معانی شامل تلاوت قرآن و خواندن دعا و موعظه و مرثیه نمی‏شود،هر چند که مد و ترجیع داشته باشد.
افزون بر این روایاتی هست که غنا را به دو گونه،یکی حلال و دیگری حرام تقسیم می‏کند،مانند«اگر معصیتی در آن نباشد،اشکال ندارد».و«هر کسی غنای حرامی بخواند که باعث معصیت‏شود...»که غنا را مقید به حرام کرده است و«آواز خوانی زن اشکالی ندارد، به شرطی که مردی در آن مجلس وارد نشود»و غیره‏».وی می‏افزاید:«کلام طبرسی نشان می‏دهد که گویا این تقسیم بندی از صدر اسلام وجود داشته است‏».او سپس حرمت گونه خاصی از آواز،و نه تمام گونه‏ها را به طور مطلق تایید می‏کند و موارد استثنا را آن گونه که فقها به تفصیل گفته‏اند بیان می‏دارد (84).
این دانسته‏های ما از کلام شیخ الطائفه و فقهای بعد از اوست که در باب این مساله به تفصیل سخن گفته و میان گونه حلال و حرام غنا تمیز قایل شده‏اند.حرام دانستن غنا در نزد بیش‏تر فقها ناظر به قسم حرام آن است که در روایات آمده.
بنابر این،هیچ گونه دلیلی برای اتفاق نظر اصحاب بر حرمت غنا به طور مطلق وجود ندارد و چنین دلیلی در قرآن و سنت نیز نیست.
از جهتی،برخی از متاخرین سعی کرده‏اند که بر عکس این جهت‏حرکت کنند.
برای نمونه به کلام سید محمد جواد عاملی در این باره توجه کنیم که می‏گوید:«در حرام بودن آواز اختلاف نظری نیست،حال می‏خواهد به هنگام تلاوت قرآن باشد یا دعا و شعر و غیره،اما محدث کاشانی و فاضل خراسانی حرام بودن غنا را به دلیل حرمت امر خارجی که بر آن عارض شده دانسته‏اند،مانند ورود مردان به مجلس یا آوردن کلام باطل و غیره.آنان برای اثبات کلام خود به حدود دوازده حدیث استناد کرده‏اند.ولی این نظر مخالف کتاب است و موافق عامه و با بیست و پنج‏خبر که به صراحت‏یا ظهور بر تحریم مطلق دلالت دارند در تعارض است‏» (85).
صاحب جواهر نیز در پیروی از او می‏گوید:«من هیچ کس را مخالف سخن او نیافتم و اجماع نیز با هر دو قسمش بر آن قائم است و سنت در آن متواتر است و حتی می‏توان گفت که از ضروریات مذهب است‏» (86).
بر کسی پوشیده نیست که این استدلال چند اشکال دارد:
اول:در ادعای‏«نبودن اختلاف نظر درباره حرمت مطلق‏»هیچ گونه سندی ارائه نشده است و از سوی دیگر خلاف این ادعا را در کلام شیخ الطائفه می‏بینیم،او گونه‏هایی از غنا را استثنا می‏کند و«فیض‏»و«نراقی‏»و دیگران بدان استشهاد می‏کنند.
دوم:ترجیح دادن یا انتخاب یکی از دو خبر متعارض،زمانی صحیح است که نتوان میانشان جمع کرد.مثلا درباره غنا اخبار متعارض قابل جمع است،به این صورت که اخبار نهی،حمل بر کراهت می‏شود،زیرا نهی،ظهور در حرمت دارد، ولی ترخیص(اجازه دادن)تصریح در جواز دارد و هم واره تصریح(نص)بر ظهور مقدم است.
سوم:تعارض در این جا بدوی و ظاهری است نه واقعی و حقیقی،زیرا اخبار منع یا مطلق‏اند یا عام و اخبار جواز یا مقیدند و یا این که تخصیص خورده‏اند و میان عام و خاص و هم چنین مطلق و مقید تعارضی نیست.مخفی نماند که با وجود قید، هیچ گونه مطلقی وجود نخواهد داشت،زیرا آن گونه که محقق سبزواری می‏گوید مقدمات اطلاق،تمام نیستند.
چهارم:بر فرض آن که این اخبار متعارض،قابل جمع نباشند ترجیح یکی از دو طرف صرفا به دلیل این که تعداد روایاتش بیش‏تر است-با این که تعداد روایات طرف دیگر هم کم نیست-بر خلاف مقررات معهود و ضوابط اصولی است.
پنجم:بحث مخالفت‏با کتاب در این جا وارد نیست،زیرا قرآن تصریحی در این باره ندارد و استدلال به عمومات غیر ناظر در این امر بخصوص کفایت نمی‏کند.
ششم:موافقت‏با عامه نیز در این جا موضوعیت ندارد،زیرا آن چه از مذهب آنان مشهور است،حرام بودن غنا است.برای مثال،ابن منذر و دیگر اعلام سنت‏به اتفاق، تغنی را حرام می‏دانند و اجیر نمودن زن آواز خوان را باطل می‏دانند. (87)
هفتم:ادعای صاحب جواهر که می‏گوید:«روایات منع،متواتر است و حتی از ضروریات مذهب است‏»وارد نیست،زیرا اعلام طائفه،خلاف آن را به تفصیل گفته‏اند و روایاتی که در این باب آمده نیز همگی عکس آن را ثابت می‏کنند.

پی‏نوشت‏ها:

1. اصطلاحاتی در موسیقی عروض است:یک حرف متحرک و بعد از آن یک حرف ساکن اگر بیاید سبب خفیف نامیده می‏شود.دو حرف متحرک اگر بعد از آن ساکنی نیاید سبب ثقیل نامیده می‏شود.دو متحرک که بعد از آن یک ساکن بیاید،وتد مجموع نامیده می‏شود.اگر حرف ساکن در میان دو متحرک باشد و تد مفروق نامیده می‏شود.اگر سه حرف متحرک پی در پی باشد،فاصله کوچک نامیده می‏شود و اگر چهار حرف متحرک بیاید و بعد یک ساکن را فاصله بزرگ می‏خوانند.
2. قصص 28:30.ر.ک:استاد دراز،النبا العظیم،ص 99-94.
3. نجم 53:22-1.
4. روی،در اصطلاح عروض:حرف اصلی قافیه که مدار قافیه بر آن است.
5. شعراء 26:82-75.
6. فجر 89:5-1.
7. قمر 54:8-6.
8. کهف 18:64.
9. قارعه 101:11-9.
10. حاقه 69:21-19.
11. مریم 19:4-2.
12. التصویر الفنی فی القرآن،ص 83-80.
13. رافعی،اعجاز القرآن،ص 216-188.
14. مریم 19:4.
15. مریم 19:31.
16. مریم 19:58.
17. طه 20:111.
18. طه 20:8-1.
19. قمر 54:20-19.
20. غافر 40:7.
21. غافر 40:18.
22. انفطار 82:8-6.
23. آل عمران 3:45.
24. عبس،80:37-33.
25. مصطفی محمود،محاولة لفهم عصری للقرآن،ص 447-445.
26. ضحی 93:2 1.
27. طه 20:5.
28. مریم 19:4.
29. طه 20:15.
30. طه 20:74.
31. طه 20:79-77.
32. ایقاع:هم آهنگ ساختن آوازها.
33. غافر 40:15.
34. انعام 6:95.
35. انعام 6:96.
36. غافر 40:19.
37. انعام 6:103.ر.ک:محاولة لفهم عصری للقرآن ص 19-12.
38. مزمل 73:4.
39. الکافی،ج 2،ص 616-614،شماره‏های 9-8-3.
40. مزمل 73:4.
41. بحار الانوار،ج 89،کتاب القرآن،شماره 21،ص 195-190.
42. الکافی،ج 2،ص 616،شماره 13.
43. بحار الانوار،ج 89،ص 191.
44. الکافی،ج 2،ص 614،شماره 2.
45. «ابو عبد الله محمد بن زیاد کوفی‏»یکی از زبان دانان مشهور عرب است که در محضر درس او مردمان بسیار حاضر می‏شدند.او در سخندانی و شناخت لفظ ناآشنا از همه سر بود،تا جایی که می‏گویند بر«ابو عبیده‏»و«اصمعی‏»برتری داشته است.او در رجب سال 150 هجری زاده شد و در شعبان 231 از دنیا رفت(قمی،الکنی و الالقاب،ج 1،ص 215).
46. رکبانی:خواندن سرود باکش و قوس دادن و زیر و بم صدا.
47. هجیراء:زمزمه و طنین آواز و ترانه.
48. نهایه ابن اثیر،ج 3،ص 391.
49. الفائق،ج 2،ص 36(رثث).
50. ابن منظور گفته است:«منظور شاعر تغنی بوده و اسم را(غناء)به جای مصدر آورده است‏».
51. لسان العرب،ج 15،ص 136،«تحسین القراءة و ترقیقها»آمده است.
52. مستطرفات السرائر،ص 484.
53. کتاب الاحتجاج،ج 2،ص 170.
54. فاطر 35:1،ر.ک:عیون اخبار الرضا،ج 2،ص 68،شماره 222.
55. حج 22:30.
56. وسایل،ط جدید،ج 17،ص 303،احادیث‏شماره 2 و 9 و 20 و 26.
57. مقابیس اللغة،ج 3،ص 36.
58. حج 22:30.
59. لقمان 31:6.
60. وسایل،ط جدید،ج 17،ص 309،شماره 20.
61. همان،شماره 21.
62. همان،ص 122،شماره 5.
63. بحار الانوار،ج 76،ص 262،شماره 8.
64. همان،ص 121،شماره 3.
65. همان،ص 306،شماره 12.
66. لقمان 31:6.ر.ک:وسایل،ج 17،ص 307،شماره 16.
67. وسایل،ج 17،ص 309،شماره 23.
68. همان،ص 305،شماره 10.
69. مستدرک،ط جدید،ج 13،ص 214،شماره 14.
70. فرقان 25:72.ر.ک:وسایل الشیعه،ط جدید،ج 17،ص 308،شماره 19.
71. وسایل ج 17،ص 306،شماره 13.بحار ج 76،ص 243،شماره 14.
72. وسایل،ج 17،ص 311،شماره 29.
73. احزاب 33:32.
74. اسراء 17:36.
75. اعراف 7:32.
76. اعراف 7:33.
77. استبصار،ج 3،ص 62،شماره 7-207.
78. وافی،ج 3،م 10،ص 35.
79. مفاتیح الشرائع،مفتاح 465،ج 2،ص 21،(با تلخیص).
80. وافی،ج 3،م 10،ص 38-36.
81. در آن صورت مقدمات حکمت که شرط تحقق مطلق است،فراهم نمی‏آید.
82. کفایة الاحکام،ص 86.
83. حج 22:30.
84. مستند الشیعة،کتاب المکاسب.
85. مفتاح الکرامة،ج 4،ص 52.
86. جواهر الکلام،ج 22،ص 44.
87. در این باره رجوع شود به:حاشیه المحاضرات نوشته عبد الرزاق المقرم.

مقالات مشابه

الفاظ مترادف قرآن و اعجاز قرآن

نام نشریهبینات

نام نویسندهعباس افضلی

معنا شناسی مدّ در قرآن کریم

نام نشریهپژوهش های ادبی- قرآنی

نام نویسندهیحیی معروف, ثابت ضیایی

بررسی اعجاز نحوی در دو سوره بقره و آل عمران

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهکرم سیاوشی, کاظم خواجوی

اعجاز توانش زبانی و کاربرد واژگانی قرآن

نام نشریهمطالعات قرآنی

نام نویسندهمهدی ممتحن, حسین شمس آبادی

نقد شبهات بهائیت درباره اعجاز

نام نشریهکتاب نقد

نام نویسندهسیدمحمدحسن جواهری

روش شناسی تفسیر ادبی – تاریخی قرآن در دوره معاصر

نام نشریهپژوهش دینی

نام نویسندهجنان امیدوار, سیدمحمدموسوی مقدم

مبانی زبانی و بلاغی اعجاز در نزد جاحظ

نام نشریهعلوم اسلامی

نام نویسندهرامش جلیلی نجاری